حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

اولین بار به دوستم گفتم وبلاگ چیه گفت دفتر خاطرات
گفتم پس من وبلاگمو هم دفتر خاطرات و هم دفتر دل میسازم
و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ فروردين ۹۲، ۲۲:۰۹ - ye montazer
    افرین
پیوندها

یه حرف

جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۰۹ ب.ظ

دختر عمه ی من 15 سال پیش ازدواج کرده و پسر یه عمه ی دیگم 8 سال پیش

هر دوتاشون هم؛ سی، سی و پنج سالشونه

چند روز پیش دختر عمم اومده بود خونمون چند روز بمونه

تو همین حین کارای خونه رو هم انجام میداد

پسر عمم که اومد ؛ دید که چجوری کار خونه رو انجام میده

بهش گفت: چه کدبانویی هستی؛؛؛

یکی از حاضرین با نفهمی بهش گفت پس چرا نگرفتیش؟!!!!


یکباره این پسره اینقدر خجالتزده شد که نگو و نپرس (چون آدم پررویی بود)

حالا وجدانا شما فکر نمی کنید این حرف علاوه بر این موقعییت باعث:

1.فکر خیانت

2.فکر ارتباط پنهانی

... و فکرهای دیگه میشه !!!!!!

واقعا باید بعضی اوقات کلام خودمون رو بسنجیم

  • titanous

تعقل

داستان

نظرات  (۴)

  • من و امیرمهدی
  • چه بد....واقعا خیلی حرکت نسنجیده ای بوده ها....
    دیدی بعضی ها کلا فکر میکنند حرف نزنن میمیرن دیگه...
    سلام من شرمنده ام بالاخره اومدم وکلی سر بهتون زدم که سرم درد گرفت خیلی خیلی عالیه بدون تعارف از همون وبلاگ هایی که امام زمان میخواد
    سلام ایلیا جان

    حرکتش خیلی بد بوده فکر های خیلی بدی رو به آدم تحمیل میکنه

    بعضی ها فک می کنن اگه حرف نزنن بقیه فک میکنن لال هستن
    نکته ی ظریفی بود
    یعنی چه می دونم ادم باید مواظب حرف زدنش باشه هرچند تو شوخی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی