حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

اولین بار به دوستم گفتم وبلاگ چیه گفت دفتر خاطرات
گفتم پس من وبلاگمو هم دفتر خاطرات و هم دفتر دل میسازم
و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ فروردين ۹۲، ۲۲:۰۹ - ye montazer
    افرین
پیوندها
۲۷
آبان

خوش به حالشون

چی تو دلشون بود که اینطوری شدن؟

یا شاید اصلا چیزی تو دلشون نبود

نه غرور .. نه تکبر ... نه خودبینی و نه و نه های دیگه


اینطوری بود کربلای ایران


۲۵
آبان
این پست رو یه نگاهی بکنید

جای تامل داره


http://wonderful-boy.blogfa.com/post/346

  • titanous
۲۳
آبان
خداااااااااااااا

به کی غیر تو باید امید داشت؟

امشب که اومدم خونه؛ دیدم خونه ای که شبهای محرم روضه داره، وسایل لهو و لعب آوردن و بزن و برقص....

آخه زنیکه ؛ اگه ادعا میکنی که با صدات آه ناله زنا رو برای امام حسین ع درمیاری؛ پس ای چیزا دوشب قبل از محرم چیه؟!!!

مست و اراذل و.. میان تو خونه ای که دوشب دیگه مراسم عزاداری داره؟!!!!!!!!!!!!

نفهمی تا کجا؟

ریا تا کی؟

۲۲
آبان

استاد زبان فرانسه مون؛ گفت :من15 سال توی فرانسه زندگی کرد.

من بهش گفتم: این درسته توی فرانسه فقط سه ساعت از روز مردم گاز دارن.

گفت: آره

گفتم: پس زمستونا چکار میکنن؟

گفت: به اندازه کافی لباس میپوشن تا انرژی هدر ندن و میگن: ما که میتونیم خودمونو با لباس گرم کنیم چرا باید انرژی مصرف کنیم؟!!

-------------------

مردم آلمان یه روز از خواب بلند میشن و قیمت شیر رو 50 درصد بالاتر از قیمت دیروز میبینن.

کسی شیر نمیخره و میرن خونه هاشون.

شبش ،نخست وزیر میاد و بعد از عذرخواهی قیمت رو برمیگردونه به سابق

اما تو ایران اگه 200 درصد هم گرونتر بشه فقط داد و قار میکنن و بعدش دو سه تا میخرن.

حرفم اینه؛ آخه آدم حسابی خودت داری پول تو جیب تولیدکننده میذاری و ....

والا نمیدونم!!!!!!

  • titanous
۲۰
آبان
داشتیم پارچه های محرم رو بیرون میزدیم که دیدم پسر همسایه با زن و بچه ش با ماشینش رفتن بیرون.

بعد ده دقیقه اومدن و زنه بدو رفت تو خونه!

من کمی شک کردم؛ بعد چند ثانیه داد و بیدادی شد پشت ماشین{دم در همسایه پارکش کرد}

من اومدم وسط خیابون دیدم مامور نیروی انتظامی و پسر همسایه یه تفنگی رو دودستی چسبیدن و دارن با همدیگه کل کل میکنن.

به جایی این مجادله و زوربازی کشید که پسر همسایه شروع به فحش دادن کرد.

ما هم ترسون و لرزون؛ گفتیم الان تفنگه تیر در میکنه به ما میخوره.

نرفتیم تا اینکه بعد دو سه دقیقه همه خونوادش ریختن تو خیابون و جداشون کردن.

ما که رفتیم جلو دیدم که تفنگ شکار گنجشکه!!!!!

---------------------------

یه بنده خدایی تو نظرات گفته: الله علیم و بذات الصدور

خطاب به اون بیننده:

خدا خیرت بده، من جایی نخوندم و نشنیدم زنی با لباسای اونجوری بگه من نماز روزه میخونم.

بعدشم ؛ شاه کشف حجاب اجباری کرد.