من رو صدا زد و در حالی که دستش رو در جهت آریشگاه محلمون نشونه میرفت گفت: ببین آرایشگاهیه بازه ؛بعدش بهم زنگ بزن که برم.
منم گفتم : باشه
مرد همسایمون داشت از جلو در خونه رد میشد.
نه اینکه کولر رو زده بود و میروند؛ پدرمو دید که دست بلند کرده و یه لامپ لوله ای دستشه.
از من که رد میشد،سرش رو انگاری کار اشتباهی کرده باشم تکون میداد و لبش رو به نشونه ناراحتی کج کرد
من گفتم:این چش بود؟!
بعدش گفتم: شاید فکر کرده یه دعوای درست و حسابی با پدرم کردم و پدرم تو خیابون داره داد و بیداد میکنه!!!