حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

اولین بار به دوستم گفتم وبلاگ چیه گفت دفتر خاطرات
گفتم پس من وبلاگمو هم دفتر خاطرات و هم دفتر دل میسازم
و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ فروردين ۹۲، ۲۲:۰۹ - ye montazer
    افرین
پیوندها

خوابم میاد

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۲۸ ب.ظ

دوتا حرف تابحال شنیدم که از اون حرفا حالتم تعجب مایل به خوشحالی شد:

اولین بار تو یکی از نمایشگاههای کتاب مسئول غرفه بقلی به من گفت: بهت میاد لیسانسه باشی(در صورتی که من پیش دانشگاهی بودم)

و دومین بار اونجایی بود که توی جمعی از فامیلهام بودم و پسر عموم به من یکم خیره شد و گفت: شبیه پیرمردا میشینی و حرف میزنی.

!!!!!

نظرات  (۷)

  • کوی غریبان
  • سلام
    از اینکه بهت میگن مثل پیرمردا میشینی خوشحال شدی تو دیگه کی هستی؟

    حالا برعکس شما همه به من میگن کوچولو میزنی
  • فاطمه(یاس)
  • به منم همه میگن شما دبیرستان می ری؟!!
    این همه زحمت کشیدیم لیسانس گرفتیم ...!!!
  • فاطمه(یاس)
  • البته که خوبه
    خوبه فکر نکنن پیرزنیم مثل شما پیرمردها
    چی را؟
  • فاطمه خانوم مامان ریحانه خانوم
  • در این مواقع فقط باید تشکر کنی
    خیلی قشنگ بود
    به ما هم سر بزن ضرر نمی کنی
    از این حرف ها نباید تعجب کنی باید بترسی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی