مادرش یه آدامس بهش داد.
مهدی آدامس در دهان گفت:یکی دیگه بده اینکه کوچیکه مامان؟
من پریدم گفتم:دهن تو گشاده پسر نه آدمس کوچیکه!!!
مادرش یه آدامس بهش داد.
مهدی آدامس در دهان گفت:یکی دیگه بده اینکه کوچیکه مامان؟
من پریدم گفتم:دهن تو گشاده پسر نه آدمس کوچیکه!!!
من با همین زبون شیرین فارسی از تمام دوستانی که به وبلاگ این حقیر سر میزنن واقعا سپاسگزارم
وسط راه ،پسر خالم که میدید راه تنگه ماشینشو میچرخوند تا راهو ببنده و بقیه بیان پایینو برقصن
آقا یه بار ! دو بار ! سه بار! ...
نه آقا این ول کن نبود که
من با یکی از بچه ها سوار شده بودم
به رفیقمون گفتم بزن جلوش ما رفتیم و رفتیم تا برا بار بعدی بازم راهو بست
همین که رفت جلوی عروس دوماد قره یا غره نمیدونم که بده
من پیاده شدم ماشینشو گازیدم
پنجاه ،صد متر همینطور گذاشتم پشت ماشین بدوه تا پیادیشدم
دیم همه ایستادن کر و کر دارن بهش می خندن
نزدیک بود سکته کنه
میگفت داشتم فکر میکردم کی ماشینمو دزدیده
خواب دیدم من و پدرم داریم دعوا میکنیم؛
موضوع دعوا رو یادم نمیاد ولی جالب اینجاست؛
که:
وقتی از خواب بیدار شدم یکی دو روز با آقام صحبت نمی کردم آخه تو جو دعوا بودم هنوز فکر نمیکردم خواب باشه بعد دو روز که سر فرم اومدم
فهمیدم که اصلا دعواهه تو خواب بوده پدر بیچاره چکارس
امروزم بازم خواب دعوا با پدرمو دیدم
ولی اوایل دعوا زنگ خونه خورد و من از خواب پریدم