چند روز پیش خیلی بابام بهم حال داد
رفته بودیم جایی بعدش با یکی از مسئولین صحبت میکرد
من که به این صحنه ها عادت کرده بودم
توی راه برگشت یکی از دوستاش رو دیدیم که وسط سلام علیک ؛دوست پدرم گفت: چه کار میکنی؟
منم گفتم :دارم حقوق میخونم
اونم جواب داد: خر نشی بری دنبال آخوندبازی و اینا و بعد به آقام گفت: نذار مثل برادرش بره دنبال حوزه علمیه
و سرش رو به من برگردوند و گفت: دین و تو خونه داشته باش و ریشت شیش تیغ کن و ...
بعد پدرم پرید گفت: اینجور که ما 20 سال پیش بسیجی بودیم ،اینا بدتر مان.
منم تو پوست خودم نمیگنجیدم
خونه که رسیدیم آقام گفت: با آقای ..... (مسئولی که اول ذکر کردم) صحبت کردم که برات کار گیر بیاره ؛به ما یه قولایی داد ببینیم
من مات موندم، خواستم بگم ایول بابا