فاجعه
دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۱۷ ق.ظ
دوستان و بنده کمی ناراحت شدیم و نچ نچی کردیم
رفیقمون بیشتر توضیح داد و گفت: بدلیل این بود که خانوادش سه چهار روز بود غذا نخورده بودند و پدرش ورشکسته شده است.
بازهم ما کمی بیشتر ناراحت شدیم و چیز خاصی نگفتیم
رفیقمان خونش به جوش اومد و گفت: بابا اون پسره فلانی،همسفرمونه!
بنده و دوستان کاملا در بحت ماندیم
این که پدرش خیاط معروفی بود و دب دبه ای و کب کبه ای
بنده پریدم گفتم که: پس تو الان میگی؟!
کمی سکوت کردیم، گفتم: چیکار کنیم؟
رفیقمان گفت: پول بذاریم براشون جنس پخت و پز بخریم.
گفتم: مشکلی نیست..
و ادامه داستان ریاکاریه
واقعا تو جامعه هست چنین خانواده هایی ؟
من خیلی دوست دارم بشناسمشون و کمکم کنم !
و ضمنا ببخشید قالب وبتون خیلی بهم ریختس !