ترس از جنازه
پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۰۹ ب.ظ
برادرم بعدش تعریف کرد که شب دیر اومده بود و صیح هم دیر پا شد که رفت در اتاق پدر و مادرم رو زده بود دید نه کسی توی خونه است نه پدر مادرم!
همین که میره تو اتاق میبینه یکی خوابه همین که پتو رو از سرش میکشه میبنه یه مرده ی کفن شدس.
که با ترس میدوه میره بیرون تا ما اومدیم.
که بعدش همون مرده ای بود که فاتحه خونیش بود توی اتاق روبرو کولر بود.
- ۹۲/۰۱/۲۹
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.