حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

اولین بار به دوستم گفتم وبلاگ چیه گفت دفتر خاطرات
گفتم پس من وبلاگمو هم دفتر خاطرات و هم دفتر دل میسازم
و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ فروردين ۹۲، ۲۲:۰۹ - ye montazer
    افرین
پیوندها

ترس از جنازه

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۰۹ ب.ظ

برادرم بعدش تعریف کرد که شب دیر اومده بود و صیح هم دیر پا شد که رفت در اتاق پدر و مادرم رو زده بود دید نه کسی توی خونه است نه پدر مادرم!

همین که میره تو اتاق میبینه یکی خوابه همین که پتو رو از سرش میکشه میبنه یه مرده ی کفن شدس.

که با ترس میدوه میره بیرون تا ما اومدیم.

که بعدش همون مرده ای بود که فاتحه خونیش بود توی اتاق روبرو کولر بود.

  • titanous

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی