حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

اولین بار به دوستم گفتم وبلاگ چیه گفت دفتر خاطرات
گفتم پس من وبلاگمو هم دفتر خاطرات و هم دفتر دل میسازم
و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ فروردين ۹۲، ۲۲:۰۹ - ye montazer
    افرین
پیوندها

دساتین

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۵۲ ق.ظ
به یکی از عروسیای روستا دعوت شدیم

داماد که سرباز بود اینقدر متواضع بود که بعد از تموم شدن شام به کسی دستور نداد و خودش سفره رو جمع کرد

در حین غذا خوردنمون هم یه بچه بود که یه لیوان نوشابه دستش بود

همین که خواست با آستینش دهنشو پاک کنه ؛فرت ؛ریخت روی اون دستش

---------

توی محل اسکان بودم که صدای یکی از روستاییا بلند شد:برو داخل؛ سریع باش ، برو تو

من هم حس کنجکاویم گل کرد و بدو اومدم دم در؛ همین که در رو باز کردم دیدم داره سر سگاش داد میزنه

  • titanous

داستان

جالب

نظرات  (۴)

با سلام و عرض ادب
آیا تمایل به راه اندازی وب سایت دارید؟
شما هم میتوانید با ثبت دامنه (اسم سایت) و اجاره هاست با کمترین هزینه وب سایت خود را راه اندازی نمایید.

هاست ، ثبت دامنه ، سرور مجازی و اختصاصی
کیفیت و پشتیبانی را با ما تجربه کنید
  • کوی غریبان
  • سلام
    به سلامتی امتحانات تموم شد؟
    چه مردم باصفایی هستند اینا.
    سلام جناب..
    رسیدن بخیر
    والا این خاطره آخریه خیلی جالب بود
    سلام. اردوهای طرح هجرت شرکت کردین؟؟؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی