حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

اولین بار به دوستم گفتم وبلاگ چیه گفت دفتر خاطرات
گفتم پس من وبلاگمو هم دفتر خاطرات و هم دفتر دل میسازم
و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ فروردين ۹۲، ۲۲:۰۹ - ye montazer
    افرین
پیوندها

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتراف» ثبت شده است

۱۰
دی

یادمه یه بار با دوستان رفته بودیم جای که وسایل تکواندو بود

منم با شوخی یه میت"همون متکا" طرف یکی از بچه ها پرت کردم

زرشک

اونم بدجور خورد به دماغش

از این حادثه با هم قهر بودیم تا اینکه یه روز از جلو خونشون رد میشدم با خودم گفتم: تو خوت مسبب کدورت بودی و توقع داری اینطوری بمونه دوستیتون؟

رفتم درو زدم خودش اومد بیرون

فقط اینو گفتم خدا حافظی کردم: منو ببخش بابت اون قضیه

و بعد از یک سال با هم صحبت نکردن با سه کلمه دوستیمون سرجاش برگشت

خیلی ساده

۰۶
دی

به قول یکی از دوستان:"وقتی میخواستیم بریم دبستان میگفتیم واااای دبستان!!

زمانی که میخواستیم بریم راهنمایی میگفتیم: داریم میریم راهنمایی

و تا وقتی میخوایم بازنشسته هم بشیم ذوق به تجربه کردنشیم"

حالا داستان راهنمایی رفتنم از این قرار بود که:

به برادرم گفتم تو که اول راهنمایی رفتی چجوری رفتی اولین روزو میگم؟

اونم گفت: باید تمام کتاباتو و دفتراتو بیاری

منم با شوق کیفمو پر کردم

فرداش تو راه دیدم برادرم و پسر همسایمون ریز ریز میخندن

رسیدیم مدرسه دیدم همه ؛هرکی یه دفتر آورده ولی من یه کوله دو برابر خودم

اونجا فهمیدم که قضیه خنده ها چی بود.

۰۴
دی

نمیدونم

فکر کنم محرمی خوب عزاداری کردم که یه عنایت به من شده

و اون اینه که

تا قبل از اون هروقت خونه تنها بودم فکر گناه به ذهنم سر میزد

ولی الانا هروقت تنهام دوست دارم روضه بذارم و زجه بزنم

۰۱
دی

بنده از همینجا اعلام میکنم که با طرز تفکر فیلم انتقامجویان کاملا مخالفم

آخه قراره تایتانوس شخصیت منفی سری دومش باشه

  • titanous
۲۹
آذر

سلام

یه چند مدت یه بار سلام کردن خوبه ها!!!!

---------------

دو سه روزی هست ؛یعنی از روزی که پدرم زنگ زد گفت: اجاره نشینا خونتو خالی کردن بصاطمو جمع کردمو با تاکسی اومدم اهواز

و سریع لوله کش آوردم لوله های شکسته رو درست کرد و من قبل اون میومدم و بعدش میرفتم که امروز کارش تموم شد و فقط دیواراش چندجا ضربه خورده باید راستوریسش کنم

دیگه کم کم باید به فکر خودم باشم

منم جوگیرم نه؟!!

آخه پدرم میگه باید کار داشته باشی

خوب بهونه ایه نه؟ و تنها بهونه ست

آخه بابا جونم تو که میتونستی دو سال و نیم پیش منو بفرستی به جا خودت و منم قول دادم ادامه تحصیل بدم چرا نفرستادی

مشکلی نیست "حسبی الله"