حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

در نظربازی ما ، بی خبران حیرانند .... من چنینم که نمودم ، دیگر ایشان دانند

حرفای یه نیمچه مذهبی

اولین بار به دوستم گفتم وبلاگ چیه گفت دفتر خاطرات
گفتم پس من وبلاگمو هم دفتر خاطرات و هم دفتر دل میسازم
و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ فروردين ۹۲، ۲۲:۰۹ - ye montazer
    افرین
پیوندها

ادامه دعوای کلاسیک

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۳۶ ب.ظ

به دفتر ناظم رفتیم.

دلیل دعوا رو خواست.

منم با پررویی گفتم: آقا این یه کار اشتباه کرد که باید ادب میشد.

ناظم هم پرید و گفت: تو چکاره ای؟ حالا چکار کرده بود؟

منم با استرس افتضاح گفتم: یه کاری که نمیشه بگم.

ناظم: پسر مگه تو ستاد منکرات مدرسه ای؟!

من:..... سکوت

ناظم:بیرون باستید تا بگم چکار کنید.

.....

طرف دعوا: ببین مردی بیا بیرون تا صورتت رو با تیزی خط خطی کنم

(تیزی:تیغ؛چاغو؛تیغ موکت بری ،شیشه و ...)

بابا برو حرف آخر من بود به اون تا به حالا.

ناظم بعد چند دقیقه مارو فرستاد سر کلاس

نظرات  (۴)

وب خوبیه ادامه بده
.اینم نظر.نظررررررررررررر.......حالا چیکار کرده بود مگه؟؟
پاسخ:
مطب قبلی رو بخون میفهمی
امشب صدف، بر گوهری ، یک بحر گوهر می دهد

یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد

تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد

زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد . . .
ای بابا مدرسه است و دعواهاش دیگه
اگه دعوا از نوع پسرونه باشه که خیلی دیدنیه خخخخخخخخخخ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی