حس حماسی استاد
من حس میکردم نسبت به سالهای گذشته انگلیسیم ضعیف شده.
با خودم گفتم اشکال از معلمه که بخاطر دیدن اشتباه یه دانش آموز داره از وقت کلاس ما میزنه و از طرحای مدیریتش حرف میزنه.
انگاری انتخابات مدیر مدرسه ای بود که اومده سر کلاس ما تبلیغ میکنه.
منم تا دیدم یه قسمت از حرفاش تموم شد ؛ رو به بچه ها کردمو آروم گفتم : تکبیر
معلمه که تو جو بود و هیجان زده یهویی صدامو شنید.
گفت: بچه فلان فلان شده، مگه من مسخرتم.
منو انداخت بیرون.
بنده که تو مدرسه کلی آبرو داشتیم؛ گذاشتم و اومدم تو حیاط قدم زدن.
بعد چند دقیقه که رفتم بالا یه سری بزنم به سالن دیدم یکباره معلمه اومد بیرون و درحالی که اون سمت من میومد، من از استرس درحال ترکیدن بودم.
بعدش رسید به منو گفت: آقای عاکف چرا این کارا رو میکنید سر کلاس که بنده رو عصبانی میکنی؟
من درحالی که پشت سرش درحال راه رفتن به سمت کلاس بودم؛فکر کردم گفتم: منظورش از اینکار چی بود.
{نگو فهمیده بود من آدم فعالیم تو دبیرستان و تو همه قسمتاش آشنا دارم؛ نکنه برم بگم که این استاده رو عوض کنید و ...}
خدا آخـر عاقـبـت هـمـمونـو بـخـیـر کنـه!
ایـن استادا کلا اینطـوریـن!!!
جـای درس درمـورد اگـرهـا و آرزو هـاشـون حـرف مـی زنـن!!
بـلــه دیــگـه....!!!
ایـنکارو نمـیکـرد چه میــکـرد!!